جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تجاره
(تَ رَ) (اِ. ص.) کره اسبی که هنوز بر آن زین نگذاشته باشند.
ت
معین
تجدیدی
(~.) (ص نسب.)۱- منسوب به تجدید.۲- شاگردی که از عهدة امتحان چنان که ب...
ت
معین
تجارتی
(~.) (ص نسب.) منسوب به تجارت، مربوط به امور بازرگانی.
ت
معین
تجدید
(تَ) ۱- (مص م.) نو کردن، از سر گرفتن.۲- (اِمص.) نوسازی، از سرگیری. ؛~...
ت
معین
تجارتخانه
(~. نِ) (اِمر.) جایی که در آن به کارهای بازرگانی بپردازند و درآمد حاص...
ت
معین
تجدد
(تَ جَ دُّ) (مص ل.)۱- نو شدن، تازه شدن.۲- گرایش به نو شدن و نوخواهی.
ت
معین
تجارت
(تِ رَ) (مص ل.) بازرگانی کردن، دادوستد، سوداگری.
ت
معین
تجبیر
(تَ) (مص م.)۱- هر چیز شکسته را بستن.۲- شکسته بندی.
ت
معین
تجارب
(تَ رِ) (اِ.) جِ تجربه ؛ آزمایشها، آزمونها.
ت
معین
تجبر
(تَ جَ بُّ) ۱- (مص ل.) خود را بزرگ نشان دادن.۲- (اِمص.) سرکشی، گردنکشی...
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها