جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تاب خوردن
(دَ) (مص ل.)۱- در تاب نشستن و در هوا به جلو و عقب رفتن.۲- پیچ و خم پید...
ت
معین
تابزن
(زَ) (ص فا. اِمر.) = تاب زننده: سیخ کباب.
ت
معین
تاب برداشتن
(بَ تَ) (مص ل.) پیچیدن چوب یا تختة تر پس از خشک شدن. ؛~ چشم کج شدن چ...
ت
معین
تابدان
(اِمر.)۱- گلخن حمام.۲- کوره آهنگری و مسگری.۳- پنجره یا دریچهای که برا...
ت
معین
تاب بازی
(حامص.) بازی و تفریح کردن با تاب.
ت
معین
تابدار
(ص فا.)۱- تاب خورده، پیچ خورده.۲- روشن، درخشان.
ت
معین
تاب آوردن
(وَ دَ) (مص ل.) تحمل کردن، طاقت آوردن.
ت
معین
تابخانه
(نِ) (اِمر.)۱- خانهای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد.۲- حمام، گرما...
ت
معین
تاب
(اِ.) طنابی که دو سر آن را به درخت یا امثال آن ببندند و در میان آن بنش...
ت
معین
تاباک
(اِ.) = تاپاک. تپاک. تپ:۱- تپیدن و اضطراب و بی قراری.۲- تب داشتن.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها