جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جرح
(جَ) (مص ل.)۱- باطل کردن گواهی و شهادت.۲- زخم زدن، بد گفتن.
ج
معین
جراد
(جَ) (اِ.) ملخ.
ج
معین
جذع
(جِ) (اِ.) تنة درخت.
ج
معین
جرثومه
(جُ ثُ مِ)۱- اصل و بیخ هر چیز.۲- ماده.۳- تخم. ؛ ~ فساد مایة تباهی.
ج
معین
جراحی
(جَ رّ) (حامص.) (اِ.) رشتهای از علم پزشکی که با قطع و برداشتن یا ترم...
ج
معین
جرثوم
(جُ) ۱- (اِ.) اصل، ریشه.۲- خاک اطراف ریشة درخت.۳- خانة مورچه.۴- میکرو...
ج
معین
جراحت
(جِ حَ) (اِ.) زخم، خستگی. ج. جراحات.
ج
معین
جرثقیل
(جَ ثَ) (اِ.) دستگاهی که با آن میتوان بارهای سنگین را به حرکت درآورد...
ج
معین
جراح
(جَ رّ) (ص فا.) پزشکی که به علاج بیماریهایی میپردازد که نیاز به شکا...
ج
معین
جرت و قوز
(جِ تُ) (ص مر.) (عا.) سبک سر و بی ادب که به سر و وضع و لباس خود مغرور ...
«
‹
23
24
25
26
27
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها