جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جر
(جَ رّ) (مص م.) کشیدن، فرو کشیدن.
ج
معین
جراسک
(جَ سَ) (اِ.) نک جرواسک.
ج
معین
جذوه
(جَ وَ یا وِ) (اِ.)۱- پارة آتش، اخگر.۲- پارة هر چیز.
ج
معین
جراره
(جَ رِّ) (اِ.)۱- نوعی از عقرب زرد و درشت که دُمش را برزمین میکشد و ز...
ج
معین
جذوب
(جَ ذُ) (ص.) بسیار کشنده.
ج
معین
جرد
(~.) (اِ.)پرندهای کبود رنگ که پیوسته در کنار آب نشیند، خرچال.
ج
معین
جرار
(جَ رّ) (ص.)۱- انبوه، بیشمار.۲- به سوی خود کشنده.
ج
معین
جذل
(جَ ذَ) (مص ل.) شادمانی کردن، نشاط.
ج
معین
جرح
(جَ) (مص ل.)۱- باطل کردن گواهی و شهادت.۲- زخم زدن، بد گفتن.
ج
معین
جراد
(جَ) (اِ.) ملخ.
«
‹
25
26
27
28
29
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها