جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جزدر
(جَ دَ) (اِ.) = جزدره: دنبة برشته کرده.
ج
معین
جسک
(جَ) (اِ.) = جَسگ:۱- رنج، آزار.۲- ناخوشی، آفت.
ج
معین
جس
(جَ) (مص م.)مس کردن، برماسیدن.
ج
معین
جزایر
(جَ یِ) (اِ.) جِ جزیره ؛ آبخستها، جزیرهها.
ج
معین
جسور
(جَ) (ص.)۱- گستاخ.۲- دلیر.
ج
معین
جزیه
(جِ یِ) (اِ.) خراجی که اهل کتاب سالانه به دولت اسلامی میپرداختند.
ج
معین
جزالت
(جَ لَ) ۱- (ص.) استوار بودن.۲- (اِمص.) استواری، محکم بودن الفاظ.
ج
معین
جسمانی
(~.) (ص نسب.) منسوب به جسم، جسمی. مق روحانی.
ج
معین
جزیل
(جَ) (ص.)۱- بسیار، فراوان.۲- استوار، محکم.
ج
معین
جزا
(جَ) ۱- (مص م.) مکافات.۲- (اِمص.) پاداش.۳- (اِ.) کیفر.
«
‹
32
33
34
35
36
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها