جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جعد
(جَ) (اِ.) موی پیچیده، موی تاب - دار.
ج
معین
جف
(جَ فَّ) (ص.) خشک، بی آب، پژمرده.
ج
معین
جعاله
(جُ لِ) ۱- مزد، حق العمل.۲- نوعی قرارداد با بانک جهت گرفتن وام برای کا...
ج
معین
جغه
(جِ غِّ) (اِ.)۱- تاج، افسر.۲- هر چیز تاج مانند که به کلاه نصب کنند.
ج
معین
جعال
(جَ عّ) (ص.) جعل کننده، دروغ پرداز.
ج
معین
جغرافیا
(~.) (اِ.) نک جغرافی.
ج
معین
جصاص
(جَ صّ) گچ کار، گچ گر.
ج
معین
جل و پلاس
(جُ لُ پَ) (اِمر.) اسباب و اثاثیة ناچیز و کم ارزش.
ج
معین
جغرافی
(جُ) (اِمر.) دانشی است که در بارة زمین و تقسیمات طبیعی، سیاسی، جغرافی...
ج
معین
جص
(جَ) (اِ.) گچ.
«
‹
34
35
36
37
38
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها