جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جعشوش
(جُ) (ص. اِ.)۱- گدا.۲- مرد پست و زشت روی.۳- مرد دراز و کوتاه. ج. جعاش...
ج
معین
جفا
(جَ) (مص م.)۱- آزردن، بی مهری کردن.۲- بی وفایی کردن.
ج
معین
جعد
(جَ) (اِ.) موی پیچیده، موی تاب - دار.
ج
معین
جف
(جَ فَّ) (ص.) خشک، بی آب، پژمرده.
ج
معین
جعاله
(جُ لِ) ۱- مزد، حق العمل.۲- نوعی قرارداد با بانک جهت گرفتن وام برای کا...
ج
معین
جغه
(جِ غِّ) (اِ.)۱- تاج، افسر.۲- هر چیز تاج مانند که به کلاه نصب کنند.
ج
معین
جعال
(جَ عّ) (ص.) جعل کننده، دروغ پرداز.
ج
معین
جلوس
(جُ) (مص ل.) نشستن.
ج
معین
جلد
(جَ) (ص.) چابک.
ج
معین
جلا
(جَ) (مص ل.) کوچ کردن، از وطن دور شدن، آوارگی.
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها