جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جلاهق
(جَ هِ) (اِ.)۱- کمان گروهه.۲- مهره و گلولة گلی که با کمان گروهه پرتاب...
ج
معین
جلنبر
(جُ لُ بُ) (ص.) = جلمبر: آدم ژنده - پوش و ژولیده.
ج
معین
جلالت
(جَ لَ) (مص ل.) بزرگواری.
ج
معین
جلقاب
(جُ) (اِ.) پارچة کهنه.
ج
معین
جلال
(جَ) (اِمص.)۱- بزرگی، عظمت.۲- شکوه.
ج
معین
جلق
(جَ) (مص ل.) ارضاء کردن غریزه جنسی به روش غیرطبیعی، استمناء.
ج
معین
جلافت
(جَ فَ) (مص ل.)۱- میان تهی بودن.۲- بدخُلقی کردن.۳- سبکسری، بی - خردی...
ج
معین
جلفی
(~.) (حامص.) سبکسری.
ج
معین
جلادت
(جَ دَ) ۱- (مص ل.) چابک بودن.۲- (اِمص.) چابکی.
ج
معین
جلف
(جِ) (ص.)۱- سبکسر، بی خرد.۲- احمق، ابله.۳- میان تهی.۴- بی ادب.
«
‹
38
39
40
41
42
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها