جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جنب
(جَ) (اِ.)۱- پهلو، کنار.۲- سمت.
ج
معین
جمیله
(جَ لِ) (ص.) زن زیبارو.
ج
معین
جمع آوری
(~. وَ) (حامص.)۱- جمع کردن، گ رد کردن، فراهم آوردن.۲- پیش گیری از انتش...
ج
معین
جنایت
(جِ یَ) (مص ل.) گناه کردن. ج. جنایات.
ج
معین
جمیل
(جَ) (ص.) زیبا، نیکو.
ج
معین
جمشاک
(جَ) (اِ.) کفش، پای افزار. چمشاک و جمشک نیز گویند.
ج
معین
جنان
(جَ) (اِ.)۱- دل، قلب.۲- درون چیزی، باطن.۳- شب، تاریکی شب ؛ ج. اجنان.
ج
معین
جمیعاً
(جَ عَ نْ) (ق.) همگی، همگان.
ج
معین
جمست
(جَ مَ) (اِ.) جوهری است فرومایه و کم قیمت و رنگش کبود مایل به سرخ و زر...
ج
معین
جناغ شکستن
(~. ش کَ تَ) (مص ل.) شرط بندی کردن دو تن با شکستن جناغ مرغ.
«
‹
45
46
47
48
49
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها