جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جنحه
(جُ حِ) (اِ.) گناه، بزه کوچک.
ج
معین
جنوب
(جَ یا جُ) (اِ.) یکی از چهار جهت اصلی که مقابل شمال است.
ج
معین
جنجالی
(~.) (ص نسب.)۱- کسی که جنجال برپا کند، آن که داد و فریاد کند.۲- پرسر و...
ج
معین
جنه
(جُ نَّ) (اِ.) سپر.
ج
معین
جنجال
(جَ یا جِ) (اِ.)۱- شور و غوغا، داد و فریاد.۲- بحث و مجادلة شدید همراه ...
ج
معین
جنم
(جَ نَ) (اِ.)۱- ذات، سرشت.۲- صورت، قیافه.
ج
معین
جنتلمن
(جِ تِ مَ) (ص.) باتربیت، باوقار، نجیب، نجیب زاده.
ج
معین
جنسیت
(جِ یَّ) (مص جع.)۱- چگونگی جنس.۲- زن یا مرد بودن افراد.
ج
معین
جنت
(جَ نَّ) (اِ.)۱- بهشت، فردوس.۲- بوستان، باغ.
ج
معین
جنسی
(جِ) (ص نسب.) آنچه مربوط به امور شهوانی است.
«
‹
48
49
50
51
52
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها