جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جنون آمیز
(~.) (ص فا.) آمیخته به دیوانگی.
ج
معین
جندار
(جِ) (اِ.) سربازی که مأمور حفاظت فرمانده قشون حاکم و جزو آنان است، نگ...
ج
معین
جنون
(جُ) (اِ.)۱- دیوانگی، تباه گشتن عقل.۲- شیفتگی، اشتیاق.۳- کم عقلی، ناد...
ج
معین
جند
(جُ) (اِ.) لشگر، سپاه، ج. جنود.
ج
معین
جنود
(جُ) (اِ.) جِ جند؛ لشکرها، سپاهها.
ج
معین
جنحه
(جُ حِ) (اِ.) گناه، بزه کوچک.
ج
معین
جنوب
(جَ یا جُ) (اِ.) یکی از چهار جهت اصلی که مقابل شمال است.
ج
معین
جنجالی
(~.) (ص نسب.)۱- کسی که جنجال برپا کند، آن که داد و فریاد کند.۲- پرسر و...
ج
معین
جنه
(جُ نَّ) (اِ.) سپر.
ج
معین
جنجال
(جَ یا جِ) (اِ.)۱- شور و غوغا، داد و فریاد.۲- بحث و مجادلة شدید همراه ...
«
‹
49
50
51
52
53
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها