جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ج
معین
جوشانده
(دِ) (ص مف.) گیاهی دارویی که آن را در آب جوشانیده سپس آب آن را صاف کرد...
ج
معین
جوزغه
(جُ زَ غِ) (اِ.) غلاف پنبه.
ج
معین
جوق
۱- (اِ.) گروه.۲- (ص.) بسیار کثیر.
ج
معین
جوشاندن
(دَ) (مص م.) به جوش آوردن هر مایع به وسیلة حرارت.
ج
معین
جوف
(جُ) ۱- (مص ل.) فراخ شدن.۲- (اِ.) شکم و داخل هر چیزی.۳ - زمین فراخ و و...
ج
معین
جوش گرفتن
(گِ رِ تَ) (مص ل.) مضطرب شدن.
ج
معین
جوغن
(جَ غَ) (اِ.) هاون سنگی.
ج
معین
جوش کوره
(رِ یا رَ) (اِمر.) مواد مختلفی که در نتیجة ذوب سنگهای معدنی در کوره م...
ج
معین
جوغ
(اِ.)۱- چوبی که روی گردن جفت گاو میگذاشتند و گاوآهن را بدان میبستند ...
ج
معین
جوش زدن
(~. زَ دَ)۱- (مص ل.) (عا.) خشمگین شدن، داد و فریاد کردن.۲- (مص م.) جوش...
«
‹
62
63
64
65
66
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها