جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حاجب
(جِ) (اِ.)۱- ابرو.۲- پرده دار، دربان.
ح
معین
حاجات
(اِ.)جِ حاجت ؛ نیازها، خواهشها.
ح
معین
حاتم
(تِ) (اِ. ص.)۱- حاکم، قاضی.۲- غُراب، زاغ. (?(حاج (جّ) (اِفا.) حج ک...
ح
معین
ح
(حر.) هشتمین حرف از الفبای فارسی، برابر با عدد ۸ در حساب ابجد.
ح
معین
حاجز
(جِ)۱- (اِفا.) جدا کنندة دو چیز، آنچه میان دو چیز واقع شود، مانع، حایل...
ح
معین
حاجتمند
(~. مَ) (ص مر.)۱- تهی - دست.۲- نیازمند.
ح
معین
حاجت روایی
(~. رَ) (حامص.)۱- برآمدن حاجت.۲- برآوردن حاجت، روا کردن حاجت.
ح
معین
حاجت داشتن
(~. تَ) (مص ل.) احتیاج داشتن، نیازمند بودن.
ح
معین
حاجت
(جَ) (اِ.)۱- ضرورت، نیاز.۲- امید، آرزو. ج. حاجات، حوائج.
ح
معین
حاصد
(ص) (اِفا.) دروگر. ج. حصاد.
1
2
3
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها