جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حجج
(حُ جَ) (اِ.) جِ حجت ؛ دلایل.
ح
معین
حجت گرفتن
(حُ جَّ. گِ رِ تَ) (مص ل.)۱- تضمین گرفتن، متعهد ساختن.۲- دلیل آوردن.۳...
ح
معین
حجت القائم
(~. ئِ) (اِمر.) لقب خاص امام دوازدهم شیعه، حجت عصر، مهدی موعود.
ح
معین
حجت الاسلام
(حُ جَّ تُ لْ اِ) لقبی است که به برخی روحانیان عالی مقام و فقها میده...
ح
معین
حجت
(حُ جَّ) (اِ.)۱- دلیل، برهان.۲- سبب، موجب.۳- یکی از مراتب دعوت اسماع...
ح
معین
حد
(حَ دّ) (اِ.)۱- حایل میان دو چیز.۲- انتها، کرانه.۳- تیزی.۴- اندازه.۵-...
ح
معین
حجب
(حَ) (مص م.)۱- پوشانیدن.۲- منع کردن.
ح
معین
حجیم
(حَ) (ص.) دارای حجم، جسمی که حجمش زیاد باشد.
ح
معین
حجامت
(حِ مَ) (مص م.) بادکش کردن و خون گرفتن از بدن از طریقِ مکیدن به وسیلة...
ح
معین
حراب
(حِ) ۱- (مص م.) جنگیدن، محاربه.۲- (اِ.) جِ حربه.
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها