جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حراج
(حَ) (اِمص.) چیزی را با مزایده به فروش گذاشتن.
ح
معین
حرف حساب
(حَ فِ حِ)(ص مر.)سخن معقول و منطقی، سخن صریح و بدو ن مجامله.
ح
معین
حراک
(حَ) (اِمص.) جنبش.
ح
معین
حرض
(حَ رَ) (اِ.) هلاک، موت.
ح
معین
حرامی
(حَ)۱- (ص نسب.) حرامکار.۲- (اِ.) دزد، راهزن.
ح
معین
حرصاء
(حُ رَ) (ص.) جِ حریص ؛ آزمندان.
ح
معین
حرامزاده
(~. دِ) (ص مر.)۱ - فرزند نامشروع، ناپاک زاده. مق. حلال زاده.۲- (کن.) ...
ح
معین
حرص و جوش
(حِ صُ) (اِمر.)خشم و نگرانی.
ح
معین
حرام خوار
(~. خا) (ص فا.)۱- کسی که مال حرام میخورد.۲- رشوه خوار، رشوه گیر.۳- ...
ح
معین
حرص خوردن
(حِ. خُ دَ) (مص ل.)۱- خشمگین شدن.۲- به خود فشار آوردن.
«
‹
17
18
19
20
21
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها