جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حرف شنو
(~. ش نُ) (ص مر.) معقول، سر به راه، نصیحت پذیر. مق. حرف نشنو.
ح
معین
حزب
(حِ) (اِ.)۱- گروه، دسته.۲- هر یک از ۱۲۰ جزو قرآن مجید.
ح
معین
حروفچین
(~.) (ص فا.) کارگر چاپخانه که حرفهای سربی را برای چاپ کردن طبق نمونه...
ح
معین
حرف زور
(~) (ص مر.) سخن ناحق، سخن تحکم آمیز و ناروا.
ح
معین
حزام
(حِ) (اِ.)۱- هر چه که به آن چیزی را ببندند.۲- تنگ اسب.
ح
معین
حرور
(حُ) (اِ.)۱- گرما، حرارت آفتاب.۲- باد گرم.
ح
معین
حزار
(حَ زّ) (ص.) کسی که مقدار محصول زمین یا میوة درختی را تخمین زند.
ح
معین
حروب
(حُ) (اِ.) جِ حرب ؛ جنگها، رزمها، کارزارها.
ح
معین
حریم
(حَ) (اِ.)۱- پیرامون و گرداگرد خانه.۲- مکانی که حمایت و دفاع از آن ...
ح
معین
حره
(حَ رَّ) (اِ.) سنگستان.
«
‹
20
21
22
23
24
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها