جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حسن
(حَ سَ) (ص.) نیکو، جمیل. ج. حِسان.
ح
معین
حساد
(حُ سّ) (ص. اِ.) جِ حاسد. بد - خواهان، بداندیشان.
ح
معین
حسم
(حَ) (مص م.) بریدن.
ح
معین
حسابی
(~.) ۱- (ص نسب.) منسوب به حساب.۲- (ص.) دارای نظام و اصول درست.۳- (ق.) ...
ح
معین
حسل
(حِ) (اِ.) بچة سوسمار.
ح
معین
حسابگر
(~. گَ) (ص فا.) کسی که همة جوانب امور را دقت کند و بسنجد.
ح
معین
حسرت
(حَ رَ) (اِ.) افسوس، دریغ.
ح
معین
حسابدار
(~.) (ص فا.) (ص مر.) کسی که حساب معاملات و دخل و خرج اداره یا مؤسسها...
ح
معین
حسران
(حَ) (ص فا.) آن که حسرت برد، افسوس خور.
ح
معین
حساب سازی
(~.) (اِمص.) تنظیم کردن صورت حسابهای غیرواقعی.
«
‹
25
26
27
28
29
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها