جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حصون
(حُ) (اِ.) جِ حصن ؛ دژها، پناهگاهها.
ح
معین
حضرات
(حَ ضَ) (اِ.) جِ حضرت.۱- اشخاص حاضر و موجود.۲- برای تعظیم کسان استعم...
ح
معین
حضر
(حَ ضَ) (اِ.)۱ - جای حضور.۲- منزل.۳- شهر.
ح
معین
حضانت
(حِ نَ) (اِمص.) پرستاری، در کنار گرفتن.
ح
معین
حضارت
(حَ یا حِ رَ) (اِمص.) شهرنشینی، ساکن شدن در شهر.
ح
معین
حق التألیف
(حَ قُّ تَُ) (اِمر.) مزد و پاداش و پولی که به مؤلفان در ازای تألیف کت...
ح
معین
حفاظت
(حِ ظَ) (مص م.) نگاه داشتن.
ح
معین
حضن
(حِ) (اِ.) بغل، آغوش.
ح
معین
حق البوق
(حَ قُّ لْ) (اِمر.) (عا.)۱- رشوه، انعام.۲- باج.
ح
معین
حفاظ
(حِ) ۱- (مص م.) نگاه داشتن، نگاه داری کردن.۲- (اِ.) ستر، پرده.
«
‹
31
32
33
34
35
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها