جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حضرتی
(~.) (ص نسب.) درباری، منسوب به دربار.
ح
معین
حق
(حَ قّ) ۱- (ص.) راست، درست.۲- (اِ.)راستی، درستی.۳- عدل، انصاف.۴- نصیب...
ح
معین
حفاء
(حَ) (اِ.)۱- پاپیروس.۲- لوئی.
ح
معین
حضرت
(حَ رَ) (اِ.)۱ - قرب، حضور.۲- آستانه درگاه.۳- کلمهای است که برای احت...
ح
معین
حفیظت
(حَ ظَ) (اِ.) خشم، غضب.
ح
معین
حف
(حَ) (مص م.) گرد گرفتن، گرد چیزی برآمدن.
ح
معین
حفیظ
(حَ) (ص.) نگاهبان، نگاهدار.
ح
معین
حظیه
(حَ یِّ) (ص.) زن گرامی دلارام.
ح
معین
حفیره
(حَ رِ) (اِ.)۱- گودال، مغاک.۲- قبر، گور. ج. حفایر.
ح
معین
حظیظ
(حَ) (ص.)۱- متمتع، بابهره.۲- کامیاب، خوشبخت.
«
‹
33
34
35
36
37
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها