جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حقود
(حَ) (ص.) کینه ورز، پرکینه.
ح
معین
حق تعالی
(حَ تَ لا) (اِمر.) خدا که والاست، پروردگار والامقام.
ح
معین
حقه بازی
(~.) (حامص.)۱- شعبده بازی.۲- مکاری.
ح
معین
حق به جانب
(حَ قّ. بِ. نِ) (ص مر.) دارای ظاهر مظلوم و محق.
ح
معین
حقه باز
(~.) (ص فا.)۱- شعبده باز.۲- مکار، فریب دهنده.
ح
معین
حق الناس
(~ُ نُ) (اِمر.) حقی که افراد نسبت به یکدیگر دارند و باید رعایت کنند.
ح
معین
حلاقت
(حِ قَ) (اِمص.) سر - تراشی، شغل حلاق.
ح
معین
حقه
(حُ قِّ) ۱- (اِ.) ظرف کوچکی برای نگهداری جواهر یا اشیاء دیگر.۲- کوزه م...
ح
معین
حق الله
(~ُ لا) (اِمر.) اجرای اوامر خدا و طاعت و عبادت او.
ح
معین
حلاق
(حَ لّ) (ص فا.) سلمانی، موتراش.
«
‹
36
37
38
39
40
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها