جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حقیق
(حَ) (ص.) سزاوار، لایق.
ح
معین
حقابه
(حَ قّ بِ یا بَ) (اِمر.) حقی نسبت به سهمی از آب قنات و غیره.
ح
معین
حقیر
(حَ) (ص.) ذلیل، خوار، زبون.
ح
معین
حق گو
(ی) (حَ) (ص فا.)۱- حقیقت - گوی، راست گوی.۲- مرغ حق، مرغ شباویز.
ح
معین
حقوق دان
(~.) (ص فا.) متخصص در رشته حقوق.
ح
معین
حق شناس
(حَ. ش) (ص فا.)۱- معتقد به حقیقت و راستی.۲- خداشناس.
ح
معین
حقوق بگیر
(~. بِ) (ص فا.) آن که هر ماه حقوق دریافت میکند.
ح
معین
حق حساب
(قُِ حِ) (اِمر.) باج، رشوه.
ح
معین
حقود
(حَ) (ص.) کینه ورز، پرکینه.
ح
معین
حق تعالی
(حَ تَ لا) (اِمر.) خدا که والاست، پروردگار والامقام.
«
‹
37
38
39
40
41
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها