جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حق الزحمه
(~ُ. زَّ مِ) (ص مر.) دستمزد.
ح
معین
حلاج
(حَ لّ) (ص فا.) پنبه زن، نداف.
ح
معین
حقد
(حِ) (اِمص.) کینه ورزی، عناد. ج. احقاد، حقود.
ح
معین
حل کردن
(حَ. کَ دَ) (مص م.)۱- گشودن.۲- آمیختن.
ح
معین
حقایق
(حَ یِ) (اِ.) جِ حقیقت ؛ نصیب، بهره.
ح
معین
حل
(حَ لّ) (مص م.)۱ - گشودن، باز کردن.۲- گداختن.
ح
معین
حقاً
(حَ قَّ نْ) (ق.) به راستی و درستی.
ح
معین
حلیف
(حَ) (ص.)۱- هم عهد، هم سوگند.۲- یار، دستیار.
ح
معین
حلف
(حَ) (مص ل.) سوگند خوردن، قسم یاد کردن.
ح
معین
حلیت
(حِ لِّ یَُ) (مص ل.) حلال بودن، روا بودن.
«
‹
38
39
40
41
42
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها