جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حمدونه
(حَ نِ) (اِ.)بوزینه، میمون.
ح
معین
حمی
(حُ ما) (اِ.) تب.
ح
معین
حمدان
(حَ) (اِ.) آلت تناسلی مرد.
ح
معین
حمول
(حَ) (ص.)۱- بارکش.۲- بردبار، شکیبا.
ح
معین
حمد
(حَ) (اِمص.) ستایش، ثناگویی.
ح
معین
حموضت
(حُ ضَ) (مص ل.) ترش شدن.
ح
معین
حمحم
(حِ حِ یا حُ حُ) (اِ.) گل گاوزبان.
ح
معین
حمه
(حُ مَ یا مِ) (اِ.) زهر، سم. نیش کژدم.
ح
معین
حمایل کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) از شانه یکبری آویختن.
ح
معین
حمله
(حَ لِ یا لَ) ۱- (مص ل.) آهنگ جنگ کردن، هجوم بردن، ۲- (اِ.) هجوم، یورش...
«
‹
44
45
46
47
48
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها