جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حمال
(حَ مّ) (ص.) باربر.
ح
معین
حمیر
(حَ) (اِ.) جِ حِمار.
ح
معین
حمرت
(حُ رَ) ۱- (اِمص.) سرخی، قرمزی.۲- (اِ.) رنگ سرخ، قرمز.۳- نوعی آماس در ...
ح
معین
حماقت
(حَ قَ) (اِمص.)کم خردی، بی خردی.
ح
معین
حمیده
(حَ دِ) (ص.) ستوده، پسندیده.
ح
معین
حمراء
(حَ) (ص.) مؤنث احمر، سرخ - رنگ.
ح
معین
حماسه
(حَ س) ۱- (مص ل.) دلیری کردن. شجاعت نمودن.۲- (اِ.) شعر رزمی.
ح
معین
حواله کرد
(حَ لِ کَ) (اِمر.) پول یا چیزی که پرداخت آن به دیگری واگذار میشود.
ح
معین
حنفی
(حَ نَ) (ص نسب.) منسوب به ابوحنیفه، یکی از چهار مذهب اهل تسنن.
ح
معین
حواله
(حَ لِ یا لَ) نک حوالت.
«
‹
45
46
47
48
49
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها