جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حمد
(حَ) (اِمص.) ستایش، ثناگویی.
ح
معین
حموضت
(حُ ضَ) (مص ل.) ترش شدن.
ح
معین
حمحم
(حِ حِ یا حُ حُ) (اِ.) گل گاوزبان.
ح
معین
حمه
(حُ مَ یا مِ) (اِ.) زهر، سم. نیش کژدم.
ح
معین
حمایل کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) از شانه یکبری آویختن.
ح
معین
حمله
(حَ لِ یا لَ) ۱- (مص ل.) آهنگ جنگ کردن، هجوم بردن، ۲- (اِ.) هجوم، یورش...
ح
معین
حمایل
(حَ یِ) (اِ.)۱- بند شمشیر و آن چه به شانه و پهلو آویزند.۲- قرآن کوچکی...
ح
معین
حواری
(حَ) (ص. اِ.)۱- یار مخلص.۲- کسی که پیغمبر را یاری کند.۳- هر یک از یا...
ح
معین
حنانه
(حَ نّ نِ) (ص.)بسیار ناله کننده.
ح
معین
حوادث
(حَ دِ) (اِ.) جِ حادثه ؛ پیشامدها، وقایع.
«
‹
45
46
47
48
49
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها