جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حوضچه
(حُ چِ) (اِمصغ.)۱- حوض کوچک.۲- لگنچه.
ح
معین
حکمران
(حُ) (ص فا.) حاکم، والی.
ح
معین
حوضه
(حُ ض یا ضَ)(اِ.) ۱- ناحیه یا منطقهای که آبهای آن به یک جا میریزد....
ح
معین
حکمت
(حِ مَ) (اِمص.)۱- علم، دانش.۲- راستی، درستی.۳- کلام موافق حق.
ح
معین
حوض خانه
(حُ. نِ یا نَ) (اِمر.) زیرزمین خانه که در آن حوض باشد.
ح
معین
حکماً
(حُ مَ نْ) (ق.) ظاهراً، به احتمال قوی.
ح
معین
حوض
(حُ) (اِ.) آبگیر، تالاب. ج. حیاض.
ح
معین
حکماء
(حُ کَ) (اِ.) ج. حکیم.
ح
معین
حوصله
(حُ صَ لِ) (اِ.)۱- چینه دان مرغ.۲- صبر و تحمل.
ح
معین
حکم
(حَ کَ) (ص.) داور.
«
‹
50
51
52
53
54
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها