جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حکومت
(حُ مَ) (مص ل.)۱- حُکم دادن، فرمان کردن.۲- فرمانروایی.
ح
معین
حومه
(مِ) (اِ.)اطراف و گرداگرد شهر.
ح
معین
حکه
(حِ کَّ) (اِ.) خارش.
ح
معین
حوله
(حُ لِ) (اِ.) = هوله: پارچهای که با آن صورت و دستها را پاک و خشک کنن...
ح
معین
حکمیت
(حَ کَ یَّ) (مص جع.) میانجی گری، داوری.
ح
معین
حول
(حَ وَ) (مص ل.) کج بین شدن.
ح
معین
حکمفرمایی
(حُ فَ) (حامص.) حکمرانی.
ح
معین
حوقله
(حَ قَ لَ یا حُ قَ لِ) (مص ل.) لا حول و لا قوة الا بالله گفتن.
ح
معین
حکمرانی
(~.) (حامص.) حکومت، فرمانروایی.
ح
معین
حوضچه
(حُ چِ) (اِمصغ.)۱- حوض کوچک.۲- لگنچه.
«
‹
51
52
53
54
55
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها