جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ح
معین
حیطه
(طِ) ۱- (اِ.) احاطه شده.۲- (مص م.) حفظ کردن، در پناه خود درآوردن.
ح
معین
حیاض
(حِ) (اِ.) جِ حوض.
ح
معین
حیض
(حِ) (مص ل.) عادت ماهانه زنان.
ح
معین
حیاصه
(صَ) (اِ.) دوالی که بدان تنگ زین بندند.
ح
معین
حیص و بیص
(~ُ بِ) (اِمر.) گیر و دار، تنگی و گرفتاری.
ح
معین
حیازت
(حَ زَ) (مص م.)۱- رجوع کردن.۲- به دست آوردن.
ح
معین
حیص
(حِ) (مص ل.) کنار افتادن، به یک سو شدن.
ح
معین
حیات
(حَ) ۱- (مص ل.) زنده بودن.۲- (اِمص.) زندگانی.
ح
معین
حیزوم
(حَ زُ) (اِ.)۱- وسطِ سینة ستور که جای بستن تنگ است.۲- زمین مرتفع.
ح
معین
حیز
(حَ یَّ) (اِ.)۱- جای، مکان.۲- کرانه، جهت.
«
‹
53
54
55
56
57
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها