جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
د
معین
داره
(رِ یا رَ) (اِ.) وظیفه، راتبه.
د
معین
داستان سرایی
(سَ) (حامص.) قصه گویی، افسانه پردازی.
د
معین
دارنده
(رَ دِ یا دَ) (ص فا.)۱- آن که چیزی را دارد، صاحب، مالک، خداوند.۲- چیزد...
د
معین
داعی
(اِفا.)۱- کسی که مردم را به دین خود دعوت کند.۲- دعا کننده.۳- یکی از م...
د
معین
داشن
(شَ) (اِمص.)۱- داشتن.۲- عطا، بخشش.
د
معین
داشخار
(اِمر.) = داشخال: چرک آهن، ریم - آهن، جنت الحدید.
د
معین
داشته
(تِ) ۱- (اِمف.) آن چه که در تصرف شخص درآمده.۲- نگاه داشته، محفوظ.۳- (ا...
د
معین
داشتنی
(تَ) (ص لیا.)۱- لایق داشتن، درخور داشتن.۲- نگاهداشتن، حفظ کردن.
د
معین
داشتن
(تَ) (مص م.)۱- دارا بودن.۲- نگاه داشتن.۳- به شمار آوردن، گرفتن.۴- پند...
د
معین
داغان کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- متفرق کردن، پریشان ساختن.۲- خرد کردن. ؛درب و ~ خرد ...
«
‹
10
11
12
13
14
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها