جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
د
معین
دان
(اِ.)۱- دانه.۲- بذر گیاه. ؛ ~ پاشیدن کنایه از: تطمیع کردن و به جانب خ...
د
معین
دامغه
(مِ غِ یا غَ) (اِ.) شکستگی ای است که به دماغ رسد.
د
معین
دامیه
(یَ یا یِ) (اِ.) سرشکستگی که از وی خون آید، زخم خون افشان.
د
معین
دامع
(مِ) (اِفا.)۱- اشک ریز، اشک - فشان، سرشک بار.۲- خاک نمناک.
د
معین
دامیار
(ص مر.) شکارچی.
د
معین
دامداری
(حامص.) نگاه داری و پرورش جانوران اهلی مانند گوسفند، گاو، اسب، شتر و م...
د
معین
دامگاه
(اِمر.) جایی که برای شکار کردن جانوران دام گذارند.
د
معین
دانگ
(نْ) (اِ.) بخش، بهره، حصه، قسمی از چیزی، یک ششم چیزی.
د
معین
داور
(وَ) (ص.) قاضی، حکم.
د
معین
دانک
(نَ) (اِ.)۱- هر نوع دانه.۲- آشی که با گندم و جو و ماش و عدس و مانند آ...
«
‹
18
19
20
21
22
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها