جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ذ
معین
ذرور
(ذَ) (اِ.)۱- داروی خشک، سوده یا کوفته شده، پراکندنی یا پاشیدنی در زخم...
ذ
معین
ذخر
(ذُ خْ) (اِ.) ذخیره، نگه داشته شده برای روز مبادا. ج. اذخار.
ذ
معین
ذلق
(ذِ لِ) (ص.) چیره زبان، تیززبان.
ذ
معین
ذره بینی
(ذَ رِّ) (ص نسب.) آن چه که جز با ذره بین نتوان دید.
ذ
معین
ذلت
(ذِ لَ) (اِمص.) خواری، زبونی.
ذ
معین
ذره بین
(~.) (اِ.) عدسی شیشهای یا بلوری، که دو سطح آن محدب است و چیزهای ریز ...
ذ
معین
ذلالت
(ذَ یا ذُ لَ) (اِمص.) خواری، ذلت.
ذ
معین
ذره
(ذَ رِّ) (اِ.)۱- مورچه.۲- هر چیز بسیار ریز، هر یک از اجسام بسیار ریز ...
ذ
معین
ذلاقت
(ذَ قَ) (اِمص.) فصاحت، شیوایی گفتار.
ذ
معین
ذرق
(ذُ رَ) (اِ.) شبدر وحشی.
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها