جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ذ
معین
ذلیل
(ذَ) (ص.) خوار، زبون. ج. اَذِلاّ ء یا اَذِلّه. ؛ ~ مرده دشنامی است ...
ذ
معین
ذریت
(ذُ رّ یَّ) (اِ.) نک. ذریه.
ذ
معین
ذر
(ذَ رّ) (اِ.)۱- مورچه.۲- غبار پراکنده در هوا.
ذ
معین
ذلیق
(ذَ) (ص.) زبان آور، فصیح.
ذ
معین
ذریات
(ذُ رّ یّ) (اِ.) جِ ذریه.
ذ
معین
ذخیره نهادن
(~. نَ دَ) (مص م.) پس انداز کردن، ذخیره کردن.
ذ
معین
ذوالبحرین
(~. بَ رَ) (اِمر.) شعری که دارای دو بَحر شعری باشد.
ذ
معین
ذهاب
(~.) (اِ.) جِ ذهبه ؛ بارانهای ریز و بسیار.
ذ
معین
ذوالمنن
(~. مِ نَ) (ص مر.) نک ذوالمن.
ذ
معین
ذوالاکرام
(~. اِ) (ص مر.)۱- خداوند احسان.۲- صفتی است از صفات خدای تعالی.
«
‹
6
7
8
9
10
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها