جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ر
معین
رانده
(دِ) (ص مف.) طرد شده.
ر
معین
راقد
(قِ) (ص فا.) خوابنده، خوابیده.
ر
معین
راندن
(دَ) (مص م.)۱- بیرون کردن.۲- راه انداختن چهارپا.۳- طرد کردن.
ر
معین
رافع
(فِ) (اِفا.)۱- بالابرنده، بلند کننده.۲- بردارندة قصه به شاه یا امیر، ...
ر
معین
راندمان
(دِ) (اِ.) کارکرد، نتیجة کار.
ر
معین
رافضی
(فِ) (ص.)۱- ترک کننده.۲- اصطلاح سنّییان دربارة شیعه به علت ترک رأی ص...
ر
معین
راند
(اِ.) دور بازی، مرحلهای از یک مسابقه.
ر
معین
رافضه
(فِ ض) ۱- (اِفا.) مؤنث رافض.۲- گروهی که به پیشوای خویش پشت کرد ه و او ...
ر
معین
رانت
(اِ.) درآمدی که از فرصتها و موقعیتهای برتر به دست آمده باشد، ثروت ح...
ر
معین
رافض
(فِ) (اِفا.) ترک کننده، رهاکننده.
«
‹
9
10
11
12
13
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها