جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ر
معین
رهبان
(رَ) (ص.) زاهد، ترسا، کسی که از خدا بسیار بترسد.
ر
معین
رهو
(رَ) (اِ.)۱- طریقه، روش، قاعده.۲- رفتار نرم.۳- گشادگی میان هر دو پای....
ر
معین
رهایی
(رَ) (حامص.) خلاص.
ر
معین
رهنورد
(رَ نَ وَ) (ص فا.) نک راهنورد.
ر
معین
رهایش
(رَ یِ) (اِمص.) نجات، خلاص.
ر
معین
رهنمونی
(~.)(حامص.)۱ - هدایت.۲- بدرقه.
ر
معین
رهاوی
(رَ) (اِ.) آوازی است که در آخر افشاری نواخته میشود.
ر
معین
رهنمون
(رَ نُ) (ص فا.) هادی.
ر
معین
رهاو
(رَ) (اِ.) نغمه و آهنگی است از موسیقی قدیم.
ر
معین
رهنما
(رَ نَ یا نِ یا نُ) (ص فا.) نک راهنما.
«
‹
64
65
66
67
68
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها