جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زبیل
(زَ یا زِ) (اِ.) زنبیل، سبد.
ز
معین
زخ
(زَ) (اِ.)۱- ناله، آواز حزین.۲- بانگ، بانگ جرس.
ز
معین
زبیب
(زَ) (اِ.) انگور خشک، انجیر، خرمای خشک.
ز
معین
زحیر
(زَ) (اِ.)۱- ناله، زاری.۲- پیچش شکم.
ز
معین
زبونی
(~.) (حامص.) بیچارگی، عجز.
ز
معین
زخیدن
(زُ دَ) (مص ل.) غُرغُر کردن، ناله کردن.
ز
معین
زحمت
(زَ مَ) ۱- (مص ل.) انبوه کردن.۲- (اِمص.) ازدحام.۳- رنج و آزردگی.۴- (اِ...
ز
معین
زبون گیری
(~.)(حامص.)۱- ضعیف کُشی.۲- ضعیف شمردن، خوار دانستن.
ز
معین
زخمی
(زَ) (ص نسب.) مجروح.
ز
معین
زحل
(زُ حَ) (اِ.) کیوان ؛ ششمین سیاره از سیارات منظومه شمسی، دارای حلقها...
«
‹
13
14
15
16
17
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها