جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زحیر
(زَ) (اِ.)۱- ناله، زاری.۲- پیچش شکم.
ز
معین
زبونی
(~.) (حامص.) بیچارگی، عجز.
ز
معین
زخیدن
(زُ دَ) (مص ل.) غُرغُر کردن، ناله کردن.
ز
معین
زحمت
(زَ مَ) ۱- (مص ل.) انبوه کردن.۲- (اِمص.) ازدحام.۳- رنج و آزردگی.۴- (اِ...
ز
معین
زبون گیری
(~.)(حامص.)۱- ضعیف کُشی.۲- ضعیف شمردن، خوار دانستن.
ز
معین
زخمی
(زَ) (ص نسب.) مجروح.
ز
معین
زحل
(زُ حَ) (اِ.) کیوان ؛ ششمین سیاره از سیارات منظومه شمسی، دارای حلقها...
ز
معین
زبون
(زَ) (ص.)۱- ضعیف، درمانده.۲- خوار، حقیر.
ز
معین
زخمه ساختن
(~. تَ) (مص ل.) آهنگ ساختن.
ز
معین
زحف
(زَ) ۱- (مص ل.) دور شدن از اصل.۲- فرو افتادن تیر نشانه.۳- (اِمص.) دوری...
«
‹
15
16
17
18
19
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها