جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زبرین
(زَ بَ) (ص نسب.) فوقانی.
ز
معین
زردپاره
(~. ~رَ یا رِ) (اِمر.) پارچهای زردرنگ که یهودیان در قدیم برای بازشناخ...
ز
معین
زرباف
(زَ) (ص مف.) نک زربفت.
ز
معین
زدگی
(زَ دِ) (حامص.)۱- خراش یا پارگی اندک در سطح چیزی.۲- حالت نارضایتی و نو...
ز
معین
زرده
(زَ دِ)۱- (اِمر.) قسمت زردرنگ درون تخم مرغ.۲- (اِ. ص.) اسب زردرنگ.
ز
معین
زراه
(زَ) (اِ.) دریا.
ز
معین
زدوده
(زُ دِ یا دَ) (ص مف.)۱- پاک شده.۲- صیقل یافته.۳- محو شده.
ز
معین
زردنبو
(زَ دَ) (ص.) (عا.) مردنی، ضیعف و زردچهره.
ز
معین
زراندود
(زَ. اَ) (ص مف.) هر چیز آمیخته شده با طلا.
ز
معین
زدودن
(زُ دَ) (مص م.)۱- پاک کردن.۲- صیقل دادن.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها