جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زردپاره
(~. ~رَ یا رِ) (اِمر.) پارچهای زردرنگ که یهودیان در قدیم برای بازشناخ...
ز
معین
زرباف
(زَ) (ص مف.) نک زربفت.
ز
معین
زدگی
(زَ دِ) (حامص.)۱- خراش یا پارگی اندک در سطح چیزی.۲- حالت نارضایتی و نو...
ز
معین
زرگون
(زَ) (ص مر.) زردرنگ.
ز
معین
زرفین
(زُ رْ) (اِ.) نک زلفین.
ز
معین
زرگنج
(زَ گُ) (اِ.) کاسة سفالین بزرگ.
ز
معین
زرفشان
(زَ فِ)۱- (ص مف.) زرافشان.۲- (اِمص.) روز نهم از ماههای ملکی.
ز
معین
زرگر
(زَ گَ) سازندة زیورآلات طلایی.
ز
معین
زرغون
(زَ رْ) (اِ.) = زرگون. زرعونی: نام معجونی مرکب از قند قوام آمده و ادوی...
ز
معین
زرکوبی
(~.) (حامص.) طلاکاری.
«
‹
20
21
22
23
24
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها