جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زرع
(زَ رْ) ۱- (مص م.) کشاورزی کردن.۲- (اِمص.) کشاورزی.۳- (ص.) کاشته. کشت....
ز
معین
زرکند
(زَ کَ) (ص) چیزی که در آن پارههایی از طلا به کار رفته باشد.
ز
معین
زرشکی
(~.) (ص نسب.) (اِمر.) به رنگ زرشک (سرخ متمایل به کبود).
ز
معین
زرکش
(زَ کَ یا کِ) (ص فا.) آن که تارهای زر به پارچه کشد.
ز
معین
زرشک پلو
(~. پُ لُ) (اِمر.) نوعی پلو که در آن گوشت (معمولاً مرغ) زرشک و زعفران ...
ز
معین
زرک
(زَ رَ) (اِ.) یک قلم از هفت قلم مواد آرایشی زنانه و آن خالی بود که به ...
ز
معین
زرشک
(زِ رِ) (اِ.) ۱- درختچهای است با برگهای دندانه دار و گلهای خوشهای...
ز
معین
زروان
(زَ یا زُ) (اِ.) در اوستا چند بار زروان را در ردیف دیگر ایزدان نام بر...
ز
معین
زرزوری
(زُ زُ) (ص نسب.)۱- منسوب به زورزور، مرغی شبیه به گنجشک.۲- مجازاً ضعی...
ز
معین
زل
(زَ لّ) ۱- (مص ل.) لغزیدن.۲- (اِمص.) لغزش.
«
‹
23
24
25
26
27
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها