جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زاره
(رِ) (اِ.) زاری، ناله.
ز
معین
زاغنول
(اِمر.) آلتی است آهنی، سر کج و دسته دار که با آن زمین را بکنند.
ز
معین
زارنده
(رَ دِ) (ص فا.) زاری کننده.
ز
معین
زاووش
(اِ.) سیارة مشتری، پنجمین سیارة منظومة شمسی.
ز
معین
زالی
(حامص.)۱- پیری، فرتوتی.۲- سفیدی بیش از حد.
ز
معین
زاولانه
(ز وú نَ) (اِ.) بندی آهنی که با آن دست و پای گناهکاران یا چهارپایان را...
ز
معین
زالو
(اِ.) جانوری است آبزی از ردة کرمهای حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش...
ز
معین
زایدالوصف
(~ُ لْ وَ) (ص مر.) بیش از حد بیان، وصف ناشدنی.
ز
معین
زاور
(~.) (اِ.) حیوان سواری و بارکش، راحله.
ز
معین
زالزالک
(لْ لَ) (اِ.) = گیاکل. کویچ. عوسج: درخت کوچکی است از تیرة گل سرخیان، د...
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها