جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ز
معین
زالی
(حامص.)۱- پیری، فرتوتی.۲- سفیدی بیش از حد.
ز
معین
زاولانه
(ز وú نَ) (اِ.) بندی آهنی که با آن دست و پای گناهکاران یا چهارپایان را...
ز
معین
زالو
(اِ.) جانوری است آبزی از ردة کرمهای حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش...
ز
معین
زایدالوصف
(~ُ لْ وَ) (ص مر.) بیش از حد بیان، وصف ناشدنی.
ز
معین
زاور
(~.) (اِ.) حیوان سواری و بارکش، راحله.
ز
معین
زالزالک
(لْ لَ) (اِ.) = گیاکل. کویچ. عوسج: درخت کوچکی است از تیرة گل سرخیان، د...
ز
معین
زاید
(یِ) (ص.)۱- اضافه.۲- غیرلازم.۳- فراوان.
ز
معین
زاو
(اِ.)۱- شکاف، رخنه.۲- درة کوه.
ز
معین
زال
(ص.)۱- پیر، فرتوت.۲- کسی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد.۳- نام ...
ز
معین
زایجه
(یِ جِ) (اِ.)۱- لوحهای مربع یا گِرد که جای سیارات و بروج دوازده گانه ...
«
‹
6
7
8
9
10
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها