جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ص
معین
صفت
(ص فَ) ۱- (مص م.) چگونگی کسی یا چیزی را گفتن.۲- ستودن.۳- (اِمص.) بیان...
ص
معین
صف آرا
(ی) (ص فا.) کسی که صف سربازان را آرایش دهد.
ص
معین
صفاهانک
(ص نَ) (اِمصغ.) یکی از دوازده مقام موسیقی قدیم.
ص
معین
صف
(~.) (اِ.) ایوان خانه و دالان، صفه.
ص
معین
صفاهان
(ص) (اِ.)۱- سپاهان، اسم شهر اصفهان.۲- یکی از نواهای موسیقی قدیم.
ص
معین
صغیر
(صَ) (ص.) کوچک، فرد. مق کبیر. ج. صغار.
ص
معین
صفاق
(ص) (اِ.) پردهای است دوجداره و دارای ترشح مخصوص در بین دو جدار که من...
ص
معین
صغو
(صَ غْ) ۱- (مص ل.) میل کردن، رغبت داشتن.۲- (اِمص.) رغبت، میل.
ص
معین
صفاصف
(صَ صَ) (ق مر.) صفهای پشت سر هم.
ص
معین
صغری
(صُ را) (ص.) مؤنث اصغر.۱- زن کوچک تر.۲- هر چیز کوچک.۳- قضیة اول در م...
«
‹
9
10
11
12
13
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها