جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ط
معین
طلاء
(طِ) (اِ.)۱- هرچه که آن را بر چیزی مالند.۲- دارویی که بر عضوی مالند.۳...
ط
معین
طغراکشی
(~. کَ یا کِ) (حامص.) طغراء نویسی.
ط
معین
طلبه
(طَ لَ بِ) (اِ.) ج. طالب.۱- دانشجوی علوم دینی.۲- خواهندگان.۳- دانش ...
ط
معین
طلا گرفتن
(~. گِ تَ) (مص م.) زراندود کردن.
ط
معین
طغراکش
(~. کَ یا کِ) (ص فا.) نویسندة طغراء بر سر نامهها و فرمانها.
ط
معین
طلب طلب
(~. ~.) (ق مر.) گروه گروه، دسته دسته.
ط
معین
طلا
(طَ) (اِ.)۱- زر؛ فلزیست زرد رنگ گران بها و کمیاب که بسیار شکل پذیر، چ...
ط
معین
طغرائی
(~.) (ص نسب.)۱- نویسندة طغرا.۲- رییس دیوان طغرا.
ط
معین
طلب
(طَ لَ) ۱- (مص م.) خواستن.۲- (اِمص.) خواست، خواهش.۳- در فارسی پولی که...
ط
معین
طل
(طَ لّ) (اِ.) باران ریز و نرم. ج. طلال.
«
‹
19
20
21
22
23
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها