جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عاقول
(اِ.)۱- خار شتر.۲- دریا، موج دریا.
ع
معین
عامره
(مِ رَ یا رِ) ۱- (اِفا.) مؤنث عامر.۲- (ص.) معمور، آباد.۳- پر، انباشته....
ع
معین
عاقله مرد
(~ مَ) (ص مر.) (عا.) کسی که دوران جوانی را گذرانده باشد.
ع
معین
عایذ
(یِ) (اِفا.) پناه آورنده.
ع
معین
عامر
(مِ) ۱- (اِفا.) آباد کننده.۲- اقامت کننده در جای آباد.۳- (ص.) معمور، آ...
ع
معین
عاقله
(ق لِ) ۱- (اِفا.) مؤنث عاقل.۲- زن آرایشگر.۳- (اِ.) خویشان و نزدیکان ق...
ع
معین
عایدی
(~.) (ص نسب.) درآمد، مستمری.
ع
معین
عامداً
(مِ دَ نْ) (ق.) از روی قصد و عمد.
ع
معین
عاقلانه
(ق نِ) (ق مر.) از روی عقل، به شیوة عاقلان.
ع
معین
عبور
(عُ) ۱- (مص ل.) گذشتن، رد شدن.۲- (مص م.) گذراندن.
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها