جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عجالتاً
(عِ لَ تَ نْ) (ق.)۱- فوراً، بی درنگ.۲- حال، اکنون.
ع
معین
عجول
(عَ) (ص.) شتابکار.
ع
معین
عثور
(~.) (مص ل.) آگاه شدن، اطلاع یافتن.
ع
معین
عدلی
(عَ دْ)(اِ.)۱- نوعی سکه رایج در قدیم.۲- عدل، لنگه بار.
ع
معین
عجوزه
(عَ زِ) (ص.) زن پیر، گنده پیر.
ع
معین
عثمان
(عُ) (اِ.)۱- جوجة هوبره.۲- مار.۳- بچه مار.۴- از اعلام مردان است.
ع
معین
عدله
(عَ دَ لِ) (ص.) جِ عادل ؛ کسانی که برای شهادت دادن شایسته باشند.
ع
معین
عجن
(عِ جْ) (مص م.)۱- سرشتن هر چیزی.۲- خمیر کردن.
ع
معین
عثرت
(عَ رَ) (اِمص.) لغزش، خطا.
ع
معین
عدل
(عَ) (ق.) درست، دقیقاً، راست.
«
‹
15
16
17
18
19
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها