جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عرفاً
(عُ فَ نْ) (ق.)از روی عرف، براساس رسم.
ع
معین
عروسی
(عَ) (حامص.)۱- جشنی که به هنگام ازدواج برپا کنند.۲- همسری دختر یا زنی...
ع
معین
عرفان
(عِ) ۱- (مص م.) شناختن.۲- (اِ مص.) خداشناسی.
ع
معین
عروس
(عَ) ۱- (اِ.) زنِ تازه شوهر کرده. ج. عرائس.۲- در فارسی: زنِ پسر.۳- (ص....
ع
معین
عروج
(~.) (اِمص.) لنگی، اعرجی.
ع
معین
عرنین
(عِ) (اِ.)۱- بینی، استخوان پشت بینی.۲- اول هر چیزی.۳- سردار، بزرگ قوم...
ع
معین
عرن
(عَ رَ) (اِ.) ترکیدگی دست و پای ستور.
ع
معین
عرمه
(عَ رْ مَ یا مِ) (اِ.)۱- تودة ریگ.۲- جای گرد آمدن ریگ.
ع
معین
عرم
(عَ رِ) (اِ.) جِ عرمه ؛ سدها، بندها. بارانهای شدید.
ع
معین
عرقچین
(~.) (اِ.) نوعی کلاه ساده از پارچة نازک که در زیر کلاه یا عمامه بر سر...
«
‹
24
25
26
27
28
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها