جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عادت
(دَ) (اِ.)۱- آن چه که انسان به آن خو بگیرد.۲- رسم، سنّت، رویة معمول. ...
ع
معین
عاشورا
(اِ.) روز دهم ماه محرم، روزی که امام حسین (ع) به شهادت رسید.
ع
معین
عارضی
(~.) (حامص.) عرض دادن لشکر، لشکرنویسی.
ع
معین
عادات
(اِ.) ج. عادت.
ع
معین
عاشقانه
(ش نِ) (ق مر.) مانند عاشقها، از روی عاشقی.
ع
معین
عارضه
(رِ ض) ۱- (اِفا.) مؤنث عارض.۲- (اِ.) پیشامد، حادثه.۳- بیماری، مرض. ج. ...
ع
معین
عاشق کش
(~. کُ) (ص فا.) آن که عنایت و توجهی به عاشق خود ندارد.
ع
معین
عارض شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- پیش آمدن، رخ دادن.۲- شکایت کردن، دادخواهی کردن.
ع
معین
عاشق پیشه
(ش. ش) (ص مر.) آن که پیشه اش عاشقی است.
ع
معین
عارض افروختن
(~. اَ تَ) (مص ل.) کنایه از: خشمگین شدن.
«
‹
3
4
5
6
7
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها