جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عمه
(عَ مِّ) (اِ.) خواهر پدر.
ع
معین
عمدی
(عَ) (ص نسب.) منسوب به عمد، از روی قصد و نیت نسبت به عمل و رفتار خود....
ع
معین
علیک السلام
(عَ لَ یا لِ کِ یا کَ سَّ) (شب جم.) در پاسخ به سلام کسی گفته میشود: ...
ع
معین
عملی
(عَ مَ) (ص نسب.)۱- آن چه که به مرحلة عمل درمی آید.۲- شدنی، قابل اجرا....
ع
معین
عمده فروشی
(~. فُ) (حامص.) فروش کالا به صورت کلی. مق خرده فروشی.
ع
معین
علیون
(عِ لِّ ی ّ) (اِ. ص.) جِ عِلّیُ.۱- بلندی -ها.۲- عالی ترین درجات بهش...
ع
معین
عملگی
(عَ مَ لِ) (حامص.) کارگری.
ع
معین
عمده
(عُ مْ دِ) (اِ.)۱- تکیه گاه.۲- مهم، برجسته.۳- در فارسی به معنی کلی و ...
ع
معین
علیه
(عَ لَ هِ) (حر اض. و ضم.)۱- بر او.۲- در فارسی به معنای ضد او، به زیان...
ع
معین
عملکرد
(~. کَ) (ص مف.) (عا.) کارکرد، نتیجة کار.
«
‹
49
50
51
52
53
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها