جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عمو
(عَ) (اِ.) = عم: برادر پدر.
ع
معین
عمر
(عُ مْ) (اِ.) زندگانی، مدت زندگانی. ؛ ~ نوح کنایه از: عمر طولانی.
ع
معین
علیین
(عِ لّ یّ) (اِ. ص.) نک علیون.
ع
معین
عمه
(عَ مِّ) (اِ.) خواهر پدر.
ع
معین
عمدی
(عَ) (ص نسب.) منسوب به عمد، از روی قصد و نیت نسبت به عمل و رفتار خود....
ع
معین
علیک السلام
(عَ لَ یا لِ کِ یا کَ سَّ) (شب جم.) در پاسخ به سلام کسی گفته میشود: ...
ع
معین
عنان پیچ
(~.) (ص فا.) سوارکار چیره دست.
ع
معین
عنابی
(~.) (ص.) سرخ رنگ.
ع
معین
عنان فرو گرفتن
(~. فُ. گِ رِ تَ) (مص ل.)۱- کُند کردن حرکت.۲ - درنگ کردن، تأمل کردن.
ع
معین
عناء
(عَ) (اِ.) رنج، زحمت، دردسر.
«
‹
52
53
54
55
56
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها