جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عنان
(عِ) (اِ.) لگام، زمام، افسار.
ع
معین
عموم
(عُ) ۱- (مص م.) شامل شدن، فرا گرفتن.۲- (ق.) همه، تمام.
ع
معین
عنان گردانیدن
(~. گَ دَ) (مص ل.) برگشتن.
ع
معین
عناق
(عِ) (مص م.) یکدیگر را در آغوش گرفتن.
ع
معین
عمود
(عَ) (اِ.)۱- ستون، پایه.۲- گرز.۳- شاهین ترازو.۴- رییس و سرور قوم.
ع
معین
عنود
(عُ) (ص.)۱- ستیزه کار.۲- سرکش.
ع
معین
عنبیه
(عِ نَ یِّ) (اِ.) پردهای است در چشم شبیه دیافراگم در دوربین عکاسی که...
ع
معین
عنوان
(عُ یا عِ) (اِ.)۱- دیباچه، سرآغاز کتاب یا نامه.۲- نشانی، آدرس.۳- واژه...
ع
معین
عنبرینه
(عَ بَ نِ) (ص نسب.) گردنبندی که از عنبر درست کرده و به گردن میآویختن...
ع
معین
عنن
(عَ نَ) (اِ.) ناتوانی جنسی در مرد، عدم توانایی مقاربت در مرد.
«
‹
56
57
58
59
60
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها