جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عاشقانه
(ش نِ) (ق مر.) مانند عاشقها، از روی عاشقی.
ع
معین
عارضه
(رِ ض) ۱- (اِفا.) مؤنث عارض.۲- (اِ.) پیشامد، حادثه.۳- بیماری، مرض. ج. ...
ع
معین
عاشق کش
(~. کُ) (ص فا.) آن که عنایت و توجهی به عاشق خود ندارد.
ع
معین
عارض شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.)۱- پیش آمدن، رخ دادن.۲- شکایت کردن، دادخواهی کردن.
ع
معین
عانیه
(یِ) (ص.)۱- مؤنث عانی ؛ زن بندی و گرفتار.۲- زن (بدان جهت که چون شوی ب...
ع
معین
عالی
(ص.)۱- بلند، رفیع.۲- شریف، بزرگوار.
ع
معین
عاق
(قّ) (اِفا.)۱- ناخوش دارنده.۲- آزاردهندة پدر و مادر.
ع
معین
عانی
(ص.) اسیر، بندی.
ع
معین
عالمین
(لَ) (اِ.)جِ عالم ؛ جهانها، گیتیها.
ع
معین
عافیت
(یَ) ۱- (اِمص.) سلامت، تندرستی.۲- رستگاری.۳- پارسایی.۴- مجازاً محافظه...
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها