جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عادت برداشتن
(~. بَ تَ) (مص ل.) ترک عادت کردن.
ع
معین
عاشوروا
(اِمر.) عاشوربا؛ آش نذری که روز دهم محرم میپزند.
ع
معین
عارف
(رِ) (اِفا.)۱ - دانا، آگاه.۲- خدا - شناس.
ع
معین
عادت
(دَ) (اِ.)۱- آن چه که انسان به آن خو بگیرد.۲- رسم، سنّت، رویة معمول. ...
ع
معین
عاکف
(کِ) (اِفا.) گوشه گیرنده، کسی که در مسجد یا هر جای دیگر برای عبادت گو...
ع
معین
عالیات
(ص. اِ.) جِ عالیه ؛ عتبات عالیات.
ع
معین
عاقبت
(ق بَ) (اِ.) آخر کار، پایان هر چیز.
ع
معین
عاهر
(هِ) (ص فا.) زناکار، فاسق.
ع
معین
عالی نسب
(نَ سَ) (ص مر.) والاتبار، عالی نژاد.
ع
معین
عاقب
(ق) (اِفا.)۱- از پی آینده.۲- جانشین، قائم مقام.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها